ز سینه ام نفس خوش برون نمی آید


نسیم خلد ز آتش برون نمی آید

چه دیده است خدنگت ز سینه گرمم


که از قلمرو ترکش برون نمی آید

ز خوی سرکش خوبان ملایمت مطلب


که نخل موم ز آتش برون نمی آید

در انتهای محبت خموش شد صائب


همیشه دود ز آتش برون نمی آید